برای تو
دل نوشته ها
من هیچ از تو فکر جدايي نمی کنم بگذاز تا شیطنت عشق چشمان تو را به عریانی خویش بگشاید،هرچند آنجا جز رنج و پریشانی نباشد اما کوری را به خاطر آرامش تحمل مکن گاهی نباید ناز كـــــشید ؛ انتظاركـــــشید ؛ ... آه كـــــشید ؛ درد كـــــشید ؛ فریاد كـــــشید ....
بايد فراموشت كنم چنديست تمرين ميكنم من ميتوانم ميشود،آرام تلقين ميكنم با عكسهاي ديگري تا صبح صحبت ميكنم با آن اتاق خويش را بيهوده تزيين ميكنم سخت است اما ميشود در نقش يك عاقل روم شب نه دعايت ميكنم نه صبح نفرين ميكنم حالم نه اصلا خوب نيست تا بعد بهتر ميشود فكري براي اين دل تنهاي غمگين ميكنم من ميپذيرم رفته اي و برنميگردي همين خود را براي درك اين صدبار تحسين ميكنم از جنب وجوش افتاده ام ديگر نميگويم به خود وقتي عروسي ميكند،آن ميكنم اين ميكنم خوابم نمي آيد ولي از ترس بيداري به زور با لطف قرص قد نقل يك خواب رنگين ميكنم اين درد زرد بي كسي بر شانه جا خوش كرده است از روي عادت دوستي با بار سنگين ميكنم هرچه دعا كردم نشد شايد كسي آمين نگفت حالا تقاضاي دلي سرشار از آمين ميكنم يا ميبرم يا،باز هم نقش شكستي تلخ را در خاطرات سرخ خود با رنج آذين ميكنم حالا نه تو مال مني نه خواستي سهمت شوم اين مشكل من بود و هست در عشق گلچين ميكنم كم كم ز يادم ميروي اين روزگار و رسم اوست اينجمله را با تلخي اش صد بار تضمين ميكنم
مي روم خسته و افسرده و زار سوي منزلگه ويرانه ي خويش به خدا مي برم از شهرشما دل شوريده و ديوانه ي خويش مي برم،تا كه در آن نقطه ي دور شستشويش دهم از رنگ گناه شستشويش دهم از لكه ي عشق زين همه خواهش بي جا و تباه مي برم تا زتو دورش سازم زتو،اي جلوه ي اميد محال مي برم زنده به گورش سازم تا از اين پس نكند ياد وصال ناله مي لرزد،مي رقصد اشك آه،بگذار كه بگريزم من از تو،اي چشمه ي جوشان گناه شايد آن به كه بپرهيزم من به خدا غنچه ي شادي بودم دست عشق آمد و از شاخم چيد شعله ي آه شدم،صد افسوس كه لبم باز به آن لب نرسيد عاقبت بند سفر پايم بست مي روم،خنده به لب،خونين دل مي روم از دل من دست بدار اي اميد عبث بي حاصل
من عشق را از تو گدایی نمی کنم
این مهر بین ما که خودت آفریده ای
از من دریغ کن،صدایی نمی کنم
تـنهـآ باید دست كـــــشید و رفت
Power By:
LoxBlog.Com |